تاريخ : یک شنبه 7 مهر 1392 | 12:23 AM | نويسنده : حدیثه

اگرخیلی مهربان شود

ورق میزند؛

ولی اغلب

آدم را مچاله می کند...

روزگار!!!

ابزار پرش به بالا
تاريخ : دو شنبه 1 مهر 1392 | 11:17 AM | نويسنده : حدیثه

طفلي به نام شادي… ديريست گم شده است

با چشم‌هاي روشن براق

با گيسويي بلند… به بالاي آرزو

هر كس از او نشاني دارد

ما را كند خبر

اين هم نشان ما

يك سو خليج فارس

سوي دگر خزر...

 

ابزار پرش به بالا
تاريخ : چهار شنبه 27 شهريور 1392 | 5:59 PM | نويسنده : حدیثه

با زنت شوخی کن

سر به سرش بگذار

از غذایش بچش

از دستپختش تعریف کن

و بدان که اگر گاهی هم ظرف ها را تو بشوری

آسمان خدا به زمین نمی آید!

آخر می دانی؟

او همان دختر رویاهای دیروزت است

که به آشپز خانهء زندگی امروزت آمده!

باور کن بدون او

اجاق خانه ات حسابی کور کور است!

ابزار پرش به بالا
تاريخ : شنبه 23 شهريور 1392 | 1:4 PM | نويسنده : حدیثه

می دونی زیباترین خط منحنی دنیا چیه؟

لبخندی که بی اراده رو لبهای یک عاشق نقش می بنده

تا در نهایت سکوت فریاد بزنه :

دوستت دارم...

ابزار پرش به بالا
تاريخ : شنبه 23 شهريور 1392 | 12:56 AM | نويسنده : حدیثه

او به افتادن من در شهر خندید!

اما من تمام حواسم به این بود که مردم شهر

عاشق خنده هایش نشوند...

ابزار پرش به بالا
تاريخ : دو شنبه 18 شهريور 1392 | 1:42 PM | نويسنده : حدیثه

ﯾﻪ ﻭﻗﺘﺎﯾﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻓﺖ …! ﺍﻭﻧﻢ ﺑﺎ ﭘﺎﯼ ﺧﻮﺩﺕ …!
ﺑﺎﯾﺪ ﺟﺎﺕُ ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻨﯽ …!
ﺩﺭﺳﺘﻪ ﺗﻮ ﺷﻠﻮﻏﯿﺎﺷﻮﻥ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻧﻤﯿﺸﻦ ﭼﯽ ﻣﯿﺸﻪ …!
ﻭﻟﯽ ﺑﺪﻭﻥ …. !
ﯾﻪ ﺭﻭﺯﯼ …. !
ﯾﻪ ﺟﺎﯾﯽ …. !
ﺑﺪ ﺟﻮﺭﯼ ﯾﺎﺩﺕ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﻦ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﺩﯾﺮ ﺷﺪﻩ … !

ابزار پرش به بالا
تاريخ : یک شنبه 17 شهريور 1392 | 9:18 PM | نويسنده : حدیثه

در زنـــدگیــه یــــک مــــَرد...
مــُخـــدری هســت بنـــام زن..،
نـــبودن..،
دوریـــش..،
خـــُماری می آورد...
آب میـــکـــُند اُبُهـــت مــــَرد را...!

ابزار پرش به بالا
تاريخ : یک شنبه 17 شهريور 1392 | 8:50 PM | نويسنده : حدیثه

ابزار پرش به بالا
تاريخ : سه شنبه 12 شهريور 1392 | 5:36 PM | نويسنده : حدیثه

منبع:وب"بیا تو و حال کن!!!"

ابزار پرش به بالا
تاريخ : سه شنبه 12 شهريور 1392 | 5:15 PM | نويسنده : حدیثه

امروز صبح که از خواب بیدار شدی، نگاهت می کردم؛ و امیدوار بودم که با من حرف بزنی،
حتی برای چند کلمه، نظرم را بپرسی یا برای اتفاق خوبی که دیروز در زندگی ات افتاد، از من تشکر کنی.
اما متوجه شدم که خیلی مشغولی، مشغول انتخاب لباسی که می خواستی بپوشی.

وقتی داشتی این طرف و آن طرف می دویدی تا حاضر شوی فکر می کردم چند دقیقه ای
وقت داری که بایستی و به من بگویی: سلام؛ اما تو خیلی مشغول بودی ….

یک بار مجبور شدی منتظر بشوی و برای مدت یک ربع کاری نداشتی جز آنکه روی یک صندلی بنشینی.
بعد دیدمت که از جا پریدی. خیال کردم می خواهی با من صحبت کنی؛ اما به طرف تلفن دویدی
و در عوض به دوستت تلفن کردی تا از آخرین شایعات باخبر شوی.

تمام روز با صبوری منتظر بودم. با آنهمه کارهای مختلف گمان می کنم که اصلا وقت نداشتی
با من حرف بزنی. متوجه شدم قبل از نهار هی دور و برت را نگاه می کنی، شاید چون خجالت
می کشیدی که با من حرف بزنی، سرت را به سوی من خم نکردی.

تو به خانه رفتی و به نظر می رسید که هنوز خیلی کارها برای انجام دادن داری.
بعد از انجام دادن چند کار، تلویزیون را روشن کردی. نمی دانم تلویزیون را دوست داری یا نه؟
در آن چیزهای زیادی نشان می دهند و تو هر روز مدت زیادی از روزت را جلوی آن می گذرانی؛
در حالی که درباره هیچ چیز فکر نمی کنی و فقط از برنامه هایش لذت می بری…

باز هم صبورانه انتظارت را کشیدم و تو در حالی که تلویزیون را نگاه می کردی،
شام خوردی؛ و باز هم با من صحبت نکردی.

موقع خواب …، فکر می کنم خیلی خسته بودی. بعد از آنکه به اعضای خانواده ات شب به خیر گفتی،
به رختخواب رفتی و فورا به خواب رفتی. اشکالی ندارد. احتمالا متوجه نشدی که من همیشه
در کنارت و برای کمک به تو آماده ام.

من صبورم، بیش از آنچه تو فکرش را می کنی. حتی دلم می خواهد یادت بدهم که تو چطور
با دیگران صبور باشی. من آنقدر دوستت دارم که هر روز منتظرت هستم. منتظر یک سر تکان دادن،
دعا، فکر، یا گوشه ای از قلبت که متشکر باشد.

خیلی سخت است که یک مکالمه یک طرفه داشته باشی. خوب، من باز هم منتظرت هستم؛
سراسر پر از عشق تو… به امید آنکه شاید امروز کمی هم به من وقت بدهی.
آیا وقت داری که این را برای کس دیگری هم بفرستی؟ اگر نه، عیبی ندارد،
می فهمم و هنوز هم دوستت دارم
.

 

منبع:باحال ترین وب دخمـــــــ♥ــــــلونه

ابزار پرش به بالا
تاريخ : یک شنبه 10 شهريور 1392 | 1:25 PM | نويسنده : حدیثه

چه زیباست

پرواز بی پروای پروانه ها!

چه زیباست

شکفتن شکوفه ها!

چه زیباست

آبی آسمان بی پایان!

چه زیباست

بارش باران محبت!

و چه زیباست

ترنم عشق!

ابزار پرش به بالا
تاريخ : یک شنبه 10 شهريور 1392 | 1:2 PM | نويسنده : حدیثه

عشق گلی است که باید آن را در باغچه ی احساس کاشت

وبه آن نور داد،

باید عشق را خوب دیدوبه آن محبت کرد

تا سبز شود.

عشق زیباترین و لطیف ترین گل عالم است؛

مبادا پرپرش کنیم...

ابزار پرش به بالا
تاريخ : یک شنبه 10 شهريور 1392 | 12:47 AM | نويسنده : حدیثه

گاهی اوقات بی قانونی;
عجیب بی داد می کنددر عاشقی...
یکی دور می زند
اما دیگری جریمه می شود
و تاوان می دهد

ابزار پرش به بالا
تاريخ : پنج شنبه 7 شهريور 1392 | 5:12 PM | نويسنده : حدیثه

حرف کمی نبود قرار و مدار عشق
اما چه فایده که
نفهمیدم یار را
ای روح های ناب
دوباره به پا کنید
قدری برای اهل زمستان
بهار را...

ابزار پرش به بالا
تاريخ : پنج شنبه 7 شهريور 1392 | 4:57 PM | نويسنده : حدیثه

به شقايق سوگند که تو برخواهي گشت

من به اين معجزه ايمان دارم

" منتظر بايد بود تا زمستان برود ، غنچه ها گل بکنند "

ابزار پرش به بالا