تاريخ : دو شنبه 23 دی 1392 | 9:3 PM | نويسنده : حدیثه

یعنی می شود روزی برسد که بیایی

بخواهم از تو گله کنم

وتو بگویی:

هیس...همه کابوس ها تمام شد!

 

ابزار پرش به بالا
تاريخ : چهار شنبه 18 دی 1392 | 9:2 PM | نويسنده : حدیثه

 وقتی وجود خدا " باورت " بشه ...

خدا یه نقطه میذاره زیر باورت و

" یاورت " میشه ...

ابزار پرش به بالا
تاريخ : شنبه 14 دی 1392 | 10:47 PM | نويسنده : حدیثه

 

ابزار پرش به بالا
تاريخ : شنبه 14 دی 1392 | 10:26 PM | نويسنده : حدیثه

یاد چشمهایت ، هنوز هم آتشم می زند

چه حقیرست این زمستان ، با تمام سرمایش . . .

ابزار پرش به بالا
تاريخ : پنج شنبه 12 دی 1392 | 4:32 PM | نويسنده : حدیثه

 آن روز ها گنجشک را رنگ می کردند و جای قناری می فروختند

این روز ها هوس را رنگ می کنند و جای عشق می فروشند

آن روزها مال باخته می شدی

و این روز ها دلباخته . . .

ابزار پرش به بالا
تاريخ : چهار شنبه 11 دی 1392 | 4:21 PM | نويسنده : حدیثه

 گفـتند عیــنک سیـــــــاهــت را بـــــــــــردار دنــــــیـا پـــــــــــر از زیـــبـاییـسـت!!!

عیـــــــــنک را بــرداشــــــــــــتـم... 

وحـــــشـت کـــردم از هــــــــیاهــوی رنــــگــــــــــها...!

عیـــــــــــــنـکـم را بـــدهیــــد؛میــــــخـواهـم بــه دنـــیـای یکــــــرنـــگـم پنــــــــــاه بــــرم...

 

ابزار پرش به بالا
تاريخ : دو شنبه 9 دی 1392 | 10:28 PM | نويسنده : حدیثه

دختر بودن هم تاوان دارد...

دوست مشو؛

عاشق مشو؛

از روی عشق،نه هوس، تنت را به او مسپار...

پس از مدتی میرود...

و آن زمان تو " هرزه ای " و او فقط کمی دختربازی کرده است...!

ابزار پرش به بالا
تاريخ : پنج شنبه 5 دی 1392 | 11:40 PM | نويسنده : حدیثه

 لقمهء بزرگتر از دهانش بودم...

برای همین بود که مرا خرد میکردتا اندازه شوم...!

ابزار پرش به بالا
تاريخ : پنج شنبه 5 دی 1392 | 11:32 PM | نويسنده : حدیثه

 دلم کوچک است!

کوچکتر از باغچه ی پشت پنجره .

ولی آنقدر جادارد که برای دوستی که

دوستش دارم نیمکتی بگذارم برای همیشه.

 

ابزار پرش به بالا
تاريخ : پنج شنبه 5 دی 1392 | 11:26 PM | نويسنده : حدیثه

 موضوع انشاء : "خوشبختی"

به نام خدا

خوشبختی یعنی قلب پدر و مادرت بتپد...

پایان.

ابزار پرش به بالا
تاريخ : پنج شنبه 5 دی 1392 | 11:17 PM | نويسنده : حدیثه

برایم مشخص کن این بار کدام سازت را کوک کرده ای تا برایم بزنی!

میخواهم رقصم را باسازت هماهنگ کنم...!

ابزار پرش به بالا
تاريخ : دو شنبه 2 دی 1392 | 10:5 PM | نويسنده : حدیثه

از آجیل سفره ی عید چند  پسته ی لال مانده است.

آنها که لب گشودند خورده شدند.

آنهاکه لال مانده اند میشکنند...!

دندانساز راست میگفت :"پسته ی لال، سکوتش دندان شکن است!"

"حسین پناهی"

ابزار پرش به بالا
تاريخ : دو شنبه 2 دی 1392 | 2:42 PM | نويسنده : حدیثه

خوشبختی ما در سه جمله است :

تجربه از دیروز، استفاده از امروز، امید به فردا

ولی ما با سه جمله دیگر زندگی مان را تباه می کنیم :

حسرت دیروز، اتلاف امروز، ترس از فردا

ابزار پرش به بالا
تاريخ : سه شنبه 26 آذر 1392 | 10:28 PM | نويسنده : حدیثه

 رویای دیروزم

لبریز از خاطرات عاشقانه است،

وخیال امروزم

در حسرت رویای دیروز.

ذهنم را پیوند میزنم به حقیقت نهفته در سالیان

درازی که ستاره ها در آسمان قلبم سوسو می زدند.

کاش دوباره باران ببارد و رویاهایم دوباره

جوانه بزنند و آرزوهایم دوباره جان بگیرند.

 

ابزار پرش به بالا
تاريخ : دو شنبه 11 آذر 1392 | 9:59 PM | نويسنده : حدیثه

تو ناز مثل قناری

تو پاک مثل پرستو

تو مثل بد بده خوبی

برای من تو همیشه،

_همیشه محبوبی

تو مثل خورشیدی

که شرق شبزده را

_غرق نور خواهی کرد.

تومثل معجزه

_دروقت یأس و نومیدی_

ظهور خواهی کرد

پناهسایهء آسایشی

پناهم ده

درون خلوت امن و امید راهم ده...

"حمیدمصدق"

ابزار پرش به بالا